شاید امروز لامبورگینی اوروس خودروی چندان عجیبی به نظر نرسد زیرا یکی از چندین شاسیبلند پرفورمنس بازار محسوب میشود اما زمانی که LM002 ساخته شد هرگز اینگونه نبود. این ماشین با بدنهٔ جعبهای شکل و پیشرانهٔ V12 که نیروی خود را به هر چهارچرخ منتقل میکرد، بیشتر شبیه چیزی بود که لندروور در آن سالها میساخت.
ساخت یک پیکاپ لوکس توسط لینکلن ایدهٔ خوبی به نظر میرسید و درنتیجه بلکوود بر اساس فورد سری F ولی با ویژگیهای لوکس فراوان متولد شد. خریداران آمریکایی اما به این خودرو روی خوشی نشان ندادند و بلکوود فقط در سال ۲۰۰۲ در آمریکا عرضه شد. البته جنرال موتورز هم همین ایده را به کار گرفت و کادیلاک اسکالید EXT را به بازار عرضه کرد که بسیار موفقتر بود و طی دو نسل از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۳ تولید شد.
رانچو کراساووری بود که از سال ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۴ ساخته شد یعنی سالها پیش از آنکه کسی این واژه را بشنود. این خودرو. بر اساس هاچبک سیمکا ۱۱۰۰ ساخته شده بود و در جلو بسیار شبیه آن بود اما بدنهٔ اصلی پشتی آن با دو درب از فایبرگلاس ساخته شده بود. قسمت عقب کابین رانچو فضای سر بسیار بیشتری نسبت به جلو داشت و به پنجرههای اضافی مجهز بود تا نور وارد شود. فضای بار خودرو هم فوقالعاده بود اما انتقاد اصلی که به رانچو وارد میشد، استفاده از یک پیشرانهٔ ۱.۴ لیتری بود که فقط به چرخهای جلو نیرو میداد.
قطعاً هر خودروی شش چرخی که به بازار عرضه میشود عجیب است اما نسخهٔ ۶×۶ مرسدس بنز G کلاس از همه عجیبتر بود زیرا بهصورت کارخانهای توسط یک شرکت خودروسازی بزرگ و مشهور تولید میشد. یک پیشرانهٔ ۵.۵ لیتری V8 توئین توربو با ۵۴۰ اسب بخار قدرت به هر شش چرخ این خودرو نیرو میداد. G63 6×6 برای مدت کوتاهی توسط مگنا اشتایر در اتریش از سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۵ تولید شد و با قیمت ۳۸۰ هزار پوندی، بسیار گران بود.
ونئو همانطور که از نامش مشخص است، ترکیبی از ون و خودروی سواری بود. درواقع این خودرو نسخهٔ کشیدهتری از A کلاس محسوب میشد و آنقدر جادار بود که مرسدس ادعا میکرد حدود ۷۰ درصد از کل خودرو به فضای بار و سرنشینان اختصاص دارد. بااینحال، ونئو همچنان شبیه یک ون به نظر میرسید و این نشان میدهد که چرا تنها پس از سه سال تولیدش متوقف شد.
مینی گهگاه وارد بخشهای جدیدی از بازار شده، خریداران کمتری نسبت به آنچه انتظار داشته پیدا کرده و بهسرعت از آن بخش خارج شده است. مدلهای کوپه، رودستر و پیسمن مصادیق بارز این موضوع هستند و کلابون نمونهٔ دیگری است. این خودرو اساساً همان نسل اول مینی کلابمن بدون شیشههای جانبی و صندلیهای عقب بود. کلابون اما برای یک ون خیلی جادار نبود و ارتفاع قسمت بار آن زیاد بود؛ اما درحالیکه بامو انتظار داشت افرادی که به خودرویی برای حمل اشیاء کوچک نیاز داشتند مثل عکاسان سراغ کلابون بروند، از این خودرو استقبال نشد.
هیچ خودروی بهاندازهٔ نش متروپولیتن با کلیشهٔ خودروهای آمریکایی دهه ۵۰ در تضاد نبود. این ماشین که توسط شرکت آمریکایی نش طراحی شد و توسط آستین در انگلستان ساخته میشد، بسیار کوچک بود، طولی کمتر از ۴ متر داشت و هیچگاه با پیشرانهای بزرگتر از ۱.۴ لیتری ارائه نشد. این خودرو هرچند تاثیری روی خودروسازی آمریکا نگذاشت اما آنقدر محبوب بود که هشت سال روی خط تولید ماند.
کیوب در خود ژاپن که خریداران به خودروهای جعبهای شکل علاقه دارند چندان عجیب نبود اما زمانی که نسل سوم آن در اروپا و آمریکای شمالی عرضه شد خودروی عجیبی به نظر میآمد. این ماشین اما آنطور که نیسان انتظار داشت برای بازارهای غربی جذاب نبود و خیلی زود عرضهٔ آن خاتمه یافت اما تا سالها بعد در ژاپن به فروش رسید.
در نگاه اول، MPV کوچک پژو با درهای کشویی بسیار هوشمندانه به نظر میرسید اما ۱۰۰۷ خودرویی سنگین و بسیار گران بود به گونهای که در سال ۲۰۰۶ قیمت آن به بیش از ۱۵ هزار پوند میرسید. به همین دلیل فروش این خودرو پایین بود و ۱۰۰۷ پس از پنج سال در سال ۲۰۰۹ کنار گذاشته شد زیرا خریداران بیشتر سراغ هاچبکهای پژو میرفتند.
آزتک از بسیاری جهات کراساوور خوبی بود و کسانی که آن را خریدند راضی بودند اما مشکل این بود که بهندرت کسی آزتک میخرید! دلیل این موضوع طراحی عجیب آزتک بود تا جایی که خیلیها این را یکی از زشتترین خودروهای تاریخ میدانند. این در حالی است که بیوک راندیوو که اشتراکات زیادی با آزتک داشت ولی با ظاهر معمولیتر، تقریباً سه برابر همتای پونتیاکی خود فروخت.
آوانتیم که توسط شرکت فرانسوی ماترا توسعه پیدا کرد و ساخته شد، یکی از عجیبترین خودروهایی بود که رنو در دوران هیجانانگیز خود در اوایل قرن بیست و یکم به بازار عرضه کرد. آوانتیم هرچند خودرویی دودر بود اما درواقع بر اساس مینیون اسپیس ساخته شده بود. آوانتیم اما هرگز خودروی محبوبی نشد و آنقدر فروش پایینی داشت که رنو پس از دو سال به عرضهٔ آن پایان داد.
تقریباً تمام رنوهای کوچکی که طی دو دهه پس از جنگ جهانی دوم ساخته شدند موتور عقب بودند تا اینکه رنو ۴ به این رویه پایان داد. رنو اما در نسل سوم توئینگو دوباره به آن فرمول قدیمی بازگشت. این خودرو که بهطور مشترک با اسمارت فورفور توسعه پیدا کرد، تنها رنوی موتور عقب در قرن بیست و یکم محسوب میشود.
پس از اینکه سدان لوکس سافران در خارج از فرانسه و آلمان بشدت شکست خورد، رئیس وقت رنو «لوئیس شوایتزر» گفت ما از این شکست درس گرفتهایم و در آینده طرحهای خاصی را ارائه خواهیم کرد که از سدانهای معمولی متمایز باشد. نتیجه این تفکر، مدل لوکس ولساتیس بود که خریداران مرسدس بنز E کلاس، آئودی A6 و بامو سری ۵ را هدف قرار داده بود اما این ایده کار نکرد و ولساتیس هم مثل سافران هرگز نتوانست رقیب مناسبی برای ژرمنها باشد. در اواسط دوره تولید این خودرو بین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۹ رنو از ساخت نمونههای فرمان راست آن دست کشید زیرا بریتانیاییها هیچ علاقهای به ولساتیس نداشتند.
طراحی نسل اول MPV بزرگ سانگیانگ رودیوس زمانی که راهی بازار اروپا شد همه را به حیرت واداشت و همه موافق بودند که این عجیبترین خودرویی است که تاکنون دیدهاند. البته رودیوس گزینه مناسبی برای خرید بود زیرا در داخل فوقالعاده جادار بود و هزینههای نگهداری پایینی داشت اما به دلیل ظاهر عجیب خریداران زیادی پیدا نکرد.
تویوتا برای ساخت یک MPV کوچک بر اساس نسل اول هاچبک سابکامپکت یاریس تنها به افزایش اندازهٔ خود در یک جهت بسنده کرد: بالا؛ بنابراین، طبیعتاً طراحی یاریس ورسو کاملاً فاقد ظرافت بود و همین نشان میدهد که چرا فقط شش سال روی خط تولید باقی ماند. البته با وجود ناهنجاری در طراحی، ورسو در کابین کوچک خود فضای جاداری را ارائه میکرد.